عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست


عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست


عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست


تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست